سفارش تبلیغ
صبا ویژن
راسخان در دانش کسانی اند که دست نیکیو زبان راست و دل صاف و عفّت شکم و فرج دارند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
پیوند دوستان
 

بیا فور مدیا
اریان 2233
موزیک هان
ستاره
ارسلان
ایوان باند
بهنام بانی
شادونه
لاوین
تاب ناز
نگین تک
تنهایی
ناز وب
جوان تو موزیک
دلنا
ناز گل
پارسی ناز
موزیک وان
آمازیگ
بیوگرافی ماکان باند
حمید هیراد
حمید هیراد
دانلود آهنگ غمگین
نازدونه
ناز گل
فان جدید
پونک
فان دون
دوستی ها
بروز ی ها
دانسته ها
عکس روز
قهر
نار دونه
رد گذر
ناز فان
تخفیفان
می فان
نگاه من
پردیس
ساتان
دبیر
پارسی دون
آموزگار
جدیدترین ها
تاپ ناز
آریانیا
تدبیر
برترین ها
نیاز
جهان موزیک
مدیا تک
سخا موزیک
استار گیم
رز ناز
زیبا تک
پوربابا
یاسل
چاپ تک
کلبه تک
دانلود آهنگ مذهبی
دیس لاو
فول آلبوم حامد همایون
روزگار
ارس ناز
بازاری
بازی ها
سایبان
نیاز ها
تک وب
فارس تک
بی قراری
پانی تک
صیاد شب
سخا موزیک
دنیای زیبا
موزیک به روز
بیا فور موزیک
فرشته ها
پاپ موزیک
شهر جم
دلداده ها
ندونسته
دانسته
خودرو
بیاتو تقریح
دیار موزیک
پارافیل
پارچه تک
نمکستان
ماکان باند
ماکان باند
مهدی جهانی
مهراب
هوروش باند
دانلود فیلم ایرانی
نمونه سوال
فراز چت
پارسی وان
ایران ترانه
ای فیلم
لاین موی
طرفداری
شادترین
برتر روز
اصلاح
خبر روز
صدا موزیک
تک موزیک
پاییزان
نوشته ها
فایل جدید
انلاین یار
وب تیک
بیا تو مدیا
ناوال 98
دانلود آهنگ خارجی
دانلود آهنگ ترکی
دانلود آهنگ کردی
دانلود آهنگ ایرانی
دانلود تک آهنگ
دانلود آلبوم
دانلود آهنگ جدید دانلود آهنگ محسن لرستانی لینک مستقیم ماکان بند دیسلاو مهراب تی ام بکس موزیک ایرانی دانلود آهنگ دانلود موزیک ویدیو دانلود آهنگ کردی دانلود آلبوم ریمیکس دانلود آهنگ کودکانه دانلود آهنگ دیس لاو دانلود آهنگ میلاد راستاد دیس لاو

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :43
بازدید دیروز :5
کل بازدید :40475
تعداد کل یاداشته ها : 100
103/9/7
7:5 ص

ارتباط پنهانی زن شوهردار با پسر دبیرستانی


 

  • ارتباط پنهانی زن شوهردار با پسر دبیرستانی

    زن جوان درحالی که بیان می کرد فقط طلاق می خواهم! و دیگر حاضر نیستم لحظه ای با او زندگی کنم! ریشه بدبختی هایش را ماجرای دوستی خیابانی در دوران نوجوانی ذکر کرد، گفت: در یکی از شهرهای مرزی استان سیستان و بلوچستان به دنیا آمدم و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم اما بعد از آن پدرم به دلیل برخی تعصبات اجتماعی دیگر نگذاشت ادامه تحصیل بدهم البته این تعصب تنها شامل من نمی شد بلکه خیلی از دختران دیگر در منطقه سکونت ما به همین دلیل نمی توانستند ادامه تحصیل بدهند و به ناچار به امور خانه داری می پرداختند.

    چند سال بعد از ماجرای ترک تحصیل، زمانی که وارد پانزدهمین بهار از زندگی ام شده بودم روزی در یکی از بازارهای معروف شهر با پسری دبیرستانی آشنا شدم. آن روزها دختر نوجوانی بودم و تنها بر اثر هیجانات واحساسات عاطفی عاشق آن پسر شدم. آن زمان از عاقبت این رابطه خیابانی هیچ اطلاعی نداشتم و نمی دانستم که سرانجام این گونه عشق ها در نهایت به بیراهه بدبختی می رسد. طولی نکشید که خانواده و بستگانم در جریان این ارتباط عاطفی و تلفنی من قرار گرفتند. از آن روز به بعد زندگی ام رو به سیاهی رفت و همه به چشم دختری خیابانی به من می نگریستند. اگرچه مدتی بعد ارتباطم را با آن پسر دبیرستانی قطع کردم اما نتوانستم اعتماد از دست رفته را به خانواده ام بازگردانم تا این که سه سال بعد «قادر» به خواستگاری ام آمد.

    او 40 سال داشت و همسرش را طلاق داده بود. با وجود آن که هیچ تمایلی به ازدواج با قادر نداشتم اما به خاطر اشتباه دوستی خیابانی نتوانستم با خانواده ام مخالفت کنم و با او ازدواج کردم این درحالی بود که به خاطر شدت ناراحتی های روحی و روانی به بیماری افسردگی دچار شدم.

    هنوز چند ماه بیشتر از زندگی مشترکمان نمی گذشت که قادر متوجه ماجرای دوستی خیابانی من با آن پسر دبیرستانی شد و بدین ترتیب روزگار تیره و بدبختی های من چون دملی چرکین سرباز کرد و با سختگیری های بیش از اندازه به بیماری روحی و روانی من شدت بخشید به طوری که دوبار به خودکشی اقدام کردم.

    درگیری های ما با همین بهانه شدت گرفته بود و هیچ گاه روز خوشی نداشتیم. کار به جایی رسید که من همسرم را رها کردم و به منزل پدرم در شهر مرزی بازگشتم. نزدیک به یک سال بعد همسرم از من خواست تا با فراموش کردن گذشته ها به زندگی مشترک با او برگردم. من هم که ریشه این ماجرا را در اشتباهات خود می دانستم به امید یک زندگی بهتر بازگشتم اما همسرم همه اموالش را از دست داده و زندگی اش دچار آشفتگی شده بود. او پس از تخلیه منزل مسکونی در یک سوئیت اجاره ای زندگی می کرد ولی هنوز یک هفته از بازگشتم نمی گذشت که فهمیدم قادر به دلیل ارتباط های خیابانی با زنان غریبه دچار این وضعیت شده است. آن قدر عصبانی شده بودم که در یک حالت روانی خاصی قصد خودزنی داشتم که همسرم متوجه موضوع شد و مرا ازاین کار احمقانه بازداشت با این وجود دیگر حاضر نیستم لحظه ای با او زندگی کنم.

    رکنا